نویسه جدید وبلاگ
متن نویسه...ای زخم مرهمی که جراحت به سررسید
ای مرگ دیر کردی و طاقت به سررسید
دنیا حکایتی شد و بعد از هزار سال
یک شب به ما رسید و حکایت به سررسید
می خواستم برای دلم گریه سر دهم
نشکست قلب و ذکر مصیبت به سررسید
گفتم دریغ و دریغ که افسوس خنده کرد
یعنی چه جای گریه ندامت به سررسید
می خواستم شهید شهادت شوم نشد
پنداشتم که دور شهادت به سررسید
از رستخیز واقعه روحم گذر نکرد
خاکم به باد رفت و قیامت به سررسید