نویسه جدید وبلاگ
متن نویسه...شوق دیدار
سرم را می نهم از بی کسی گاهی به در گاهی
نه با خود عــزتی دارم نه خواهــم برد همـــراهی
اگرچه یار و همراهم همین اندوه و فریاد است
نه بر لیلای من اشکی نه بر میلاد من آهــــی
غروبی را تداعی می کنم کز شوق دیدارت
تماشا می کنم عطر وضوی هر سحرگاهی
دلم یک بار رویت را زیارت کرده در رویا
همان رویا کند من را غلام درگه شاهی
نمی خواهم که برگردد ورق، از چرخ گردونش
قنوتی راکه می خوانی، چرا چیزی نمی خواهی؟
از این سرگشتگی مستم بامید وصال تو
در این گم گشتگی راهی کنم پیدا زگمراهی
به طبع طوطیان هند عادت کرده ام ،آقا
همه شب نالم وگویم همی الله اللهی
هلال نیمه ی شعبان رسید و داغ دل نو شد
دعای آل یاسین شد ،بخوانم شعر کوتاهی
اگر والعصر می آرم اگر قرآن می خوانم
الامهرست یا ماه است تو آن مهری تو آن ماهی
(طریقت)گو دلم خون شد ز مکر نابرادرها
یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی