نویسه جدید وبلاگ
متن نویسه... شعفــی
کوی دلـدار تو گوئی که بـــلا ر یـخته بود
پا به هرجا که نهـادیم جفا ریخته بود
دردم ا ز سُستی اقبا ل به درمان نرسید
ور نه او بهر دل خسته دوا ریخته بود
تا قیـامـت قــلـم از دولـت او خــوا هـم زد
بر دل سوخته ام تخم وفـا ریخته بود
فکـرم اول کشش مـٍهر تو بـردا شـته بود
عارضش بر رُخ آئــینه جـَلا ریخته بود
نشــکند گـر قـدح بـاده سبـو می شکنـد
برشکست دل ما داغ جدا ریخته بود
کوی دلــدار بد ینــگونه بــــیاراست مــرا
وقت دیداربه چشم توصفا ریخته بود
شعفـی راکه فــلک نایدش از عـُهده برون
کوی ارباب وفـا رنگ و ریا ریخته بود
صفحه ء دفترم اِمروز پـُر از رنگ وجلاست
کوی مردان خدا رنگ خـداریخته بود
خــوش نگاریست (طریقت)که به منزلگه یار
خون صدهمچو مـَنی بی سروپاریخته بود